نویسنده: علی سیری




 



هنگامی که در سال 1917 انقلاب روسیه آغاز شد هیچ کس، حتی آتشین ترین هواداران انقلاب نمی توانستند حاصل کار را به درستی پیش بینی کنند. پیش از پایان آن سال سرنوشت ساز تزار نیکلای دوم که فرمانروای موروثی روسیه به شمار می رفت بازداشت شد. سال بعد در خلال جنگ داخلی که مشخص می کرد آیا این حکومت نوبنیاد سوسیالیستی به بقای خود ادامه خواهد داد یا خیر، نیکلای و اعضای خانواده اش- تزاریا( ملکه) الکساندرا/ پسر و چهار دخترش به همراه تمام خدمتکارانشان- به قتل رسیدند و نسل خانواده سلطنتی کاملاً از بین رفت. حالا همه چیز برای یک تحول اساسی آماده بود؛ تحولی که هیچ معلوم نبود روسیه را به دوران اوجش می برد یا به زمین زده و نابود می کند.
نطفه انقلاب روسیه در قرن نوزدهم و در دوران شورش های دهقانان بسته شد؛ دهقانانی که رادیکال های خواهان انقلاب آنها را هدایت می کردند. حکومت تزاری در پاسخ به این ناآرامی ها، کوشش هایی در مسیر ایجاد اصلاحات به عمل آورد؛ ولی این کوشش ها بیشتر روی کاغذ جلوه داشت تا در عرصه عمل. مثلاً نظام سرف داری که باقیمانده فئودالیسم بود و در حقیقت میلیون ها نفر از دهقانان را عملاً به شکل برده درمی آورد،‌ در سال 1861 ملغی شد؛ ولی با این آزادی که نصیب کشاورزان شد، هزینه های ناخواسته ای هم روی دوششان افتاد، اکنون آنها ملزم بودند زمین هایی را که رویشان کار می کردند بخرند، و حکومت به آنها دستور می داد بهای زمین ها را در مدت 49سال به اربابان سابق خود بپردازند. طغیان های دوره ای دهقانان پس از آزادی سرف ها همراه با جنبش روزافزون نخبگان تحصیل کرده که می کوشیدند به نوعی در حکومت ملی نقش داشته باشند، جوی خروشان و متزلزل ایجاد کرد که در اوایل قرن بعد منجر به دو انقلاب شد که دومین آنها توانست با موفقیت تاج و تخت سلطنتی را براندازد.

انقلاب صنعتی در روسیه

به همراه ناآرامی دهقانان و پیوستن نخبگان و روشنفکران به رادیکال ها، پدیده بسیار مهم دیگری در حال شکل گیری بود؛ انقلاب صنعتی که با تأخیر به روسیه رسیده بود. ولی با وجود پروژه های غول آسایی مانند احداث راه آهن سیبری، چنین سرزمین وسیع و عقب افتاده ای نمی توانست ظرف مدت کوتاهی خود را در زمره کشورهای صنعتی واقعی درآورد؛ ولی ورود صنعت آثار مستقیم اندکی بر توده وسیع مردم بر جای گذاشته و تعداد اندک ولی روزافزون کارگران صنعتی، نخبگان رادیکال را به چالش فراخواند تا جایی که به نوشته جوئل کارمایکل، تاریخ نگار،« رادیکال ها توجه خود را روی طبقه کارگر صنعتی، به عنوان تنها مسیر تحول جامعه متمرکز کردند. » البته ورود روسیه به عرصه انقلاب صنعتی، نتیجه ابتکار کارفرمایان و سرمایه گذاران داخلی نبود؛ بلکه دولت موقت از کشورهای خارج عده ای شرکای مالی را دعوت کرد تا با کمک آنها نوعی امپراتوری صنعتی بنیان نهد که هزینه آن را دست کم تا میزانی از راه بستن مالیات بر تولیدات کشاورزی تأمین کند. بدین ترتیب دست به برپایی کارگاه ها و کارخانه های بزرگ صنعتی زد، به این امید که روسیه را یکباره به دنیای نو پرتاب کنند. این هجوم شتاب زده به سوی صنعتی شدن،‌ تغییراتی در جامعه پدید آورد که به سود اندیشه های نخبگان رادیکال در راه رسیدن به انقلاب بود. این گروه های انقلابی را روشنفکران تحصیل کرده و آن دسته از اعضای طبقات نخبه جامعه که شیفته اندیشه های سوسیالیستی شایع در سراسر اروپا بودند، رهبری می کردند. پرنفوذترین اندیشه ها در زمینه سوسیالیسم را کارل مارکس، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم( 1883-1818) طرح ریزی کرده بود.

انقلاب 1905

انقلاب 1905 در حقیقت تمرین نهایی انقلاب 1917 بود که در آن مردم که از جنگ تحقیرآمیز روسیه و ژاپن( 1904-1905) ناراضی بودند به همراه احزاب سیاسی، اتحادیه های کارگری شروع به تظاهرات کردند که منجر به سخنرانی های باز و اعتصاب کارگران و تروریسم شد. در ژانویه 1905 افراد تزار به سوی مردمی که در حین تظاهرات مسالمت آمیز با شعار( خداوند تزار را حفظ کند) و با رهبری یک کشیش به نام گئورکی گایون در سن پترزبورگ بودند آتش گشودند. در پی این اعتراض ها و اعتصاب های عمومی سرانجام تزار مجلس مشورتی به نام مجلس دوما تشکیل داد که در وضع قوانین سهیم باشد. ولی نیکلای نه سهیم کردن دوما را می پسندید و نه قانون گذاری آن را و به همین دلیل جلسه های دوما را منحل کرد و این باعث شدت خصومت عامه از حکومت تزار شد.

روسیه در جنگ جهانی اول

در بحبوحه جنگ جهانی اول روسیه به هواخواهی از فرانسه و انگلستان و در مخالفت با تجاوز آلمان به منطقه بالکان وارد جنگ شد. ابتدا ظاهر مردم از جنگ خوشحال بودند ولی هیجانی که توسط پیروزی های اولیه داشتند سرانجام به واسطه شکست های پی در پی روسیه در مقابل آلمان از میان رفت. بیشتر سربازان ارتش روسیه را دهقانان و کشاورزان تشکیل می دادند که نبود آنها کم کم باعث کمبود غذا شد. این کمبود بیشتر به ساکنان شهرها لطمه می زد به دلیل این که بیشتر غذاها توسط ارتش در جبهه جنگ استفاده می شد. در نظر نیکلای جنگ در سرنوشت کشور تأثیر زیادی داشت و به همین دلیل بیشتر وقتش را صرف نظارت بر ارتش می کرد و درباریان نیز به مشکلات مردم اهمیتی نمی دادند. اینها همه پیش درآمدی بود بر انقلاب 1917.

انقلاب 1917روسیه

در این سال غذا آن چنان کمیاب بود که حتی مردم مطیع قانون نیز دست به شورش زدند. این شورش ها خود باعث بروز اعتراض های دیگری شد، از جمله تظاهرات انبوه کارگران کارخانه ها که بر اثر فشار جنگ دیگر رمقی در تنشان باقی نمانده بود. یکی از مورخان می نویسد که مردم در شورش ها پلاکاردهایی در دست داشتند که روی آنها نوشته بود( مرگ بر سلطنت) . ولی این بار حتی بعضی سپاهیانی که دستور تیرباران مردم را گرفتند از این کار اکراه داشتند و به موج مردم پیوستند. انقلابیون نه شکست را پذیرفته بودند و نه فرار کرده بودند بلکه در تبعید در انتظار موقعیتی مناسب بودند تا دوباره برخیزند و اکنون این موقعیت فراهم شده بود. مقاومت ها یکنواخت نبود اما رادیکال ها می خواستند با استفاده از موج تظاهرات حکومت را سرنگون سازند و بعداً بهتر می توانستند رهبری را شکل دهند. انقلابیون پیش تر به نیکلای گفته بودند که جنگ را تمام کند ولی او به نظر آنها اهمیت نداد تا جایی که حتی ژنرال های تزار هم اعتماد خود را از دست داده بودند. نیکلای سرانجام به نظر ژنرال ها که ادامه حکومتش را امکان پذیر نمی دیدند توجه نشان داد و در 2 مارس 1917 از سلطنت کناره گیری کرد.

شکل گیری دولت موقت

در خلال شورش های قبلی شوراهایی منطقه ای شکل گرفتند تا به اداره مشکلات مردم به صورت محلی بپردازند و نماینده ابتدایی دهقانان و کارگران باشند. تعدادی از افراد مجلس دوما که تزار پیش از کناره گیری از سلطنت آن را منهدم ساخته بود گرد هم آمدند و کمیته اجرایی موقتی به وجود آوردند تا مقدمات را برای به وجود آوردن دولتی موقت برای جایگزینی رژیم سلطنتی فراهم کنند. کمیته ای از شورای نمایندگان کارگران و سربازان نیز به این افراد ملحق شد. اعضای کمیته در زمینه همکاری با حکومت جدید انشعاب پیدا کردند. رادیکال های سوسیالیزم از همکاری با دولت موقت اکراه داشتند، زیرا به باور آنها این دولت موقت چندان بهتر از حکومت سلطنتی نبود. فعال ترین رادیکال ها « بلشویک ها» بودند، گروهی که از حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه منشعب شده بودند؛ چون بر این گمان بودند که حزب یاد شده به اندازه کافی رادیکال نیست. سوسیالیزم های غیربلشویک که مانشویک ها نام داشتند از یک عضو مهم حزب پیروی می کردند که الکساندر کرنسکی نام داشت که سوسیالیزمی میانه رو و عضو سابق مجلس دوما بود. او در دولت سمت وزارت دادگستری را پذیرفته بود. نخستین رهبر دولت موقت شاهزاده گ.ا.لووف بود. ولی رهبر واقعی کرنسکی بود نه لووف. کرنسکی در جوانی ایدئولوژی معینی اختیار نکرده بود و به حزب سوسیالیست های انقلابی رادیکال پیوست. در روزهای اول انقلاب این حزب به اندازه کافی مهم تلقی می شد و کرسنکی خود را پلی بین مانشویک ها و بلشویک ها می دانست ولی هیچ رهبر انقلابی نمی توانست خود را در چنین موقعیتی حفظ کند زیرا این دو حزب با داشتن هدفی مشترک همیشه با هم در تناقص بودند. تاریخ نگاران اکثراً کرنسکی را لایق نمی دانستند و محبوبیت اولیه او را به دلیل سخنرانی های پر احساس و دروغین او می دانستند.

بازگشت یک تبعیدی

در میان رادیکال های تبعیدی که بار دیگر بر صحنه انقلاب ظاهر شدند، یک نفر هم همولادیمیراولیانوف بود که به لنین شهرت داشت و هنگام شروع انقلاب در سوئیس بود. لنین که مدتی طولانی رهبر پر سروصدا و برجسته سوسیالیزم ها بود، در سوم آوریل به پتروگراد وارد شد. لنین، استراتژیست و نظریه پرداز انقلابی هوشمند، در تثبیت مجدد قدرت خود میان هسته اصلی رادیکال ها، جناح بلشویک حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه وقت را تلف نکرد. او پس از بازگشت به زودی برای گروهی از رهبران بلشویک به سخنرانی پرداخت و طی آن نقشه خود را برای پیروزی در انقلاب چندین بار تکرار کرد.

تزهای آوریل یا مانفیست لنین

تزهای آوریل خلاصه نقشه لنین برای به دست آوردن کنترل انقلاب و به قدرت رساندن بلشویک ها بود. او می دانست که چنین اهدافی تحت حکومت دولت موقت که در آن زمان بر سر کار بود به دست نخواهد آمد. انتظار نمی رفت چنین دستگاهی که در رأس آن یک نجیب زاده، شاهزاده لووف، و سیاستمداری روس از طبقه متوسط، یعنی کرنسکی قرار داشتند، برنامه های بلشویک های رادیکال را پیش ببرد. بنابراین لنین از بلشویک ها خواست تا از پشتیبانی از دولت موقت دست بردارند. او امیدوار بود با این کار دولت موقت که در رأس آن لووف- کرنسکی قرار داشتند منحل شود و دولت بلشویک ها جای آن را بگیرد. شرط دیگر مانفیست لنین این بود که روسیه از جنگ جهانی اول کناره گیری کند. زیرا او معتقد بود این جنگ باعث کمبود غذا و فرستاده شدن کشاورزان به جبهه های جنگ بود. این دستور لنین باعث افزایش محبوبیت او شد. قسمتی از تزهای لنین دور از واقع بود ولی دو مورد از تزهای او که سرانجام باعث تکوین نظام بلشویکی شد عبارت بودند از درخواست لنین برای ملی کردن زمین ها و تشکیل جمهوری از شوراها در این چهارچوب حکومتی سلسله مراتبی حاکم بود که از شوراهای محلی آغاز و به شوراهای عالی و قدرت مرکزی ختم می شد. کمیته مرکزی بلشویک قطعنامه ای علیه این تزها تصویب کرد و شوراهای استانی نیز این تزها را محکوم کردند ولی با تمام این احوال، موقعیت رهبری لنین چنان استوار بود که این تزها در زمره مواضع رسمی بلشویک ها قرار گرفت.

تبعیدی دیگر باز می گردد

در اوایل ماه می 1917 چهره دیگر سال های تبعید را به پایان رساند. لئون.د. تروتسکی، رهبر گروه منشویک های میانه رو در حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه از نیویورک به روسیه بازگشت. در آغاز انقلاب، تروتسکی به اندازه لنین در حزب نفوذ داشت. این مارکسیست مبارز که ارتش سرخ را سازمان داد،‌ به طور کلی میانه رو شناخته می شد زیرا مسیری که او برای رسیدن به سوسیالیزم توصیه می کرد در مقایسه با مسیر لنین و باقی بلشویک ها ملایم تر بود و بیشتر جنبه تدریجی داشت. کنار آمدن تروتسکی با لنین یکی دیگر از عوامل مهم پیروزی بلشویک ها بود. در لحظات بحرانی که اتحاد برای پیروزی ضروری بود، او می توانست هم مسلکان میانه رو خود را متقاعد کند که با لنین هم پیمان شوند. اختلاف نظر لنین و تروتسکی این بود که تروتسکی تمایل داشت با دولت موقت همکاری کند. و به این ترتیب اتحاد این دو در نهایت ضروری بود.

شکل گیری دولت ائتلافی

در نخستین ماه های سال 1917 بیشتر فعالیت های انقلابی در مسکو و سن پترزبورگ متمرکز بود ولی در ماه می آن سال در سراسر کشور هرج و مرج حکمفرما بود. گروه های انقلابی در ماه می گرد هم آمدند و زیر نظر کرنسکی با یکدیگر ائتلاف کردند. هدف اصلی این ائتلاف سازمان دهی مجدد ارتش و کنترل فعالیت های جنگی روسیه بود. و تروتسکی کوشید که میهن پرستی را در میان سربازان تحریک کند ولی در نتیجه فرمان شماره یک و نیز هرج و مرج کلی که گریبانگیر کشور شده بود فروپاشی نظم انضباط تا آنجا پیش رفت که به خواهش های احساساتی کرنسکی هم پاسخی داده نمی شد. لنین و تروتسکی در اواسط ماه ژوئن اتحادی از بلشویک ها و مانشویک ها تشکیل دادند که نتیجه اش پیروزی نهایی بلشویک ها بود که منجر به تغییر مسیر در راه سوسیالیزم شد. در اواخر ماه ژوئن بود که سپاهیان روس اتریشی ها را در لوو شکست دادند. ولی این پیروزی در کامشان تلخ شده بود زیرا ارتش آلمان به کمک اتریشی ها شتافت و ارتش روسیه را که نامنظم بود مجبور به عقب نشینی کرد که همه این ها منجر به ناآرامی های گسترده ای شد که روزهای ژوئیه نام گرفت.

روزهای ژوئیه

عقب نشینی ارتش در ناحیه لوو تأثیری تحریک آمیز بر روزهای ژوئیه داشت، و بی نظمی و بی قانونی به مرحله خطرناکی رسید سپس منجر به اعتراضی ضد دولتی در سن پترزبورگ شد. کرنسکی که در شرف احزار مقام نخست وزیری دولت موقت بود، عقیده داشت که آلمان ها از قبل از اعتراضات باخبر بودند و این خبرها را بلشویک ها به آنان دادند و به همین دلایل دستور داد بلشویک ها را بازداشت کنند. روزنامه های آنان نیز توقیف شدند. لنین مخفی شد و به فنلاند رفت و دیگر رهبران نیز به همین شکل از جان خویش محافظت کردند. شورش های ژوئیه باعث بروز اختلافات عمده ای در میان گروه هایی شد که قصد داشتند در نتیجه انقلاب اعمال نفوذ کنند. در این میان به ویژه لنین تصمیم گرفت که پیوستگی خود را با گروه های غیر بلشویک بگسلد. در اواخر ژوئیه که کنگره بلشویک ها تشکیل شد، لنین از فنلاند پیام رساند که دیگر زمان همکاری با دیگر گروه های انقلابی تمام شده است و بلشویک ها باید به راه خود بروند.

بلشویک ها آماده تصاحب قدرت می شوند

در حالی که سربازان و کارگران به طور روزافزونی از دولت موقت سلب اعتماد می کردند، نقشه بلشویک ها برای کسب قدرت عملی تر به نظر می رسید. با وجود این بلشویک ها هنوز هم مردد بودند. پس از شدت یافتن شورش های ماه ژوئیه، بسیاری از سربازهای رادیکال آماده شدند که در سوم ژوئیه علیه حکومت دست به اقدام بزنند؛ ولی اعضای کمیته مرکزی حزب بلشویک آنها را وا داشتند به سربازخانه های خود باز گردند. پس از آن، کمیته مرکزی که از حرکت سربازان قوت قلب گرفته بود،‌ قطعنامه ای صادر کرد و خواستار آن شد که دولت موقت از راه قهرآمیز سرنگون شود. در این راه بسیاری از میانه روهای ناراضی به بلشویک ها پیوستند. از شورش های نان در ماه فوریه تا روزهای ژوئیه بلشویک ها به صورت تصاعدی نیرومند می شدند. در ماه می این حزب حدود 80 هزار عضو داشت که در ماه اوت تعداد آن به 200 هزار نفر رسید که در مقابل بقیه احزاب در این کشور بسیار رقم زیادی بود بلشویک داشتند تبدیل به نیروی سیاسی عظیمی می شدند که با پشتیبانی روزافزون دهقانان همراه بود. بلشویک ها از هنگام شورش های نان در ماه فوریه ماه هایی را صرف فراهم آوردن پشتیبانی عمومی کردند و این نه تنها برای به چنگ آوردن قدرت بلکه برای بقای آن نیز لازم بود. سرانجام با پشتیبانی های فزاینده بلشویک ها آماده عمل شدند.

انقلاب اکتبر

با کمال تعجب انقلاب اکتبر و پیروزی نهایی به آسانی صورت گرفت. مراحل اساسی انقلاب اکتبر به دست تروتسکی انجام گرفت؛ زیرا لنین هنوز در خفا بود و از آن بیم داشت که مبادا مانند ماه ژوئیه همان شقاق بین مخالفان دولت موقت پیش بیاید. تروتسکی به عنوان رئیس شورای انقلاب و همچنین رئیس شورای سن پترزبورگ در صحنه می درخشید. در جو پر هرج و مرج ماه فوریه تا اکتبر 1917 گروه ها، انجمن ها، ائتلاف ها و سایر گروه های حاکم تلاش کردند جاپایی در قدرت دست و پا کنند. عمر پاره ای از این نهادها حتی از چند روز هم تجاوز نمی کرد. در تاریخ 24 اکتبر لنین از مخفیگاه سر برآورد و فرماندهی سرنگونی دولت موقت را به دست گرفت. در آن شب بلشویک ها کنترل پل ها، خطوط راه آهن و خطوط تلفن را به دست گرفتند. کرنسکی که در کاخ زمستانی بود به این نتیجه رسید که دولت موقت او در حال سقوط است، و شروع به تدارک مقدمات فرار کرد ولی تا زمان سرنگونی دولت موقت رهبر آن بود؛ اما سرانجام به نیویورک گریخت. سایر اعضای دولت موقت بازداشت شدند. انقلاب اکتبر یا انقلاب روسیه به طوری قاطع به دست بلشویک ها به ویژه لنین افتاده بود. با این حال تلاش برای کسب قدرت هنوز به پایان نرسیده بود، زیرا بلشویک ها هنوز هم می بایست موضع خود را مستحکم کنند. مخصوصاً که پیش از آنکه لنین حکوممت را قاطعانه به دست گیرد جنگ داخلی شدیدی پیش روی مردم و حکومت قرار گرفت که البته آن هم از بین رفت تا لنین روسیه را در دست خود بگیرد.
منبع مقاله: دانستنیها، شماره 80.